جهان رنگ عوض کرده و پنجره ها باز شده اند.لباس ها تغییر کرده اند
و نام ها و آرزوها ...
پس چرا هر بار قرار است که از مادر بگوییم، باز از قورمه سبزی و دمپختک و سازگاری و رنج و بغض میگوییم؟...
مادرهای خیلی از ما، همین سناریو را قبول کردند و تمام شدند اما چرا باید این را بهترین سناریو دانست و مادرانی که به لاک ناخن و بوتاکس فکر نمی کردند و از بام تا شام به فکر زاد و توش خانه بودند و هی قربان صدقه ی دردانه ها می رفتند را بهترین بدانیم؟
مادرانی که خیلی زود به سرزمین مادربزرگی سفر می کردند و این بار غرق در سرویس دهی به نوه و عروس و داماد می شدند و دچار دست و پا درد و دم کرده ی گل گاو زبان....
می شود سناریوهای بهتری نوشت.
باورهای مشترک تازه تری خلق کرد.
مادر امروز یا شاغل است یا سهمی در امور بیرون از خانه دارد.درس خوانده است.از آنچه در دنیا می گذرد با خبرتر است.به خودش می رسد و بجای شنبلیله و پیاز داغ بوی عطر می دهد.
ماتیک می زند و بوتاکس می کند.گاهی به هر دلیل سرپرست خانوار است...
مادر امروز را می شود طور دیگری دوست داشت.
برای جلو رفتن باید باور مشترک و قصه ی تازه تری خلق کرد.
۱. صبح، به عنوان عضو هیات مصاحبه کننده از متقاضیانِ ورود به دوره دکترا، می روی دانشگاه.
بعد از مدتی اولین متقاضی وارد اتاق مصاحبه می شود.
مردی است نزدیک به پنجاه سال.
از رزومه اش می پرسی.
می گوید در فلان واحد دانشگاهی سالهاست درس ریشه های انقلاب تدریس می کند.
خوشحال می شوی.
با خود می گویی لابد زمینه نظری خوبی باید داشته باشد.
سوالاتی می پرسی پاسخی ندارد.
سوالات خیلی ساده تر می پرسی.
پاسخی ندارد.
می پرسی کدام کتاب را تدریس می کنی. می گوید نام کتاب را نمی دانم.
می پرسی نویسنده اش؟
می گوید یادم نیست؛ همان کتاب که جلدش زرد است!
۲. در مصاحبه دو می گیرد.
ترم تحصیلی شروع می شود.
با تعجب می بینی در کلاست نشسته!
تا پایان ترم گویی برای اجسام بی جان سخن می گویی.
احساس می کنی تدریس در کلاس دکترا کاری پوچ و بیهوده است.
یک بیگاری واقعی.
۳. پایان ترم است.
مقاله ای به عنوان کار تحقیقی ارائه کرده. مقاله نسبتا خوب و منسجمی است. تعجب می کنی؟!
عباراتی از مقاله را در گوگل جستجو می کنی، متوجه می شوی مقاله متعلق به نویسنده دیگری است که قبلا چاپ شده. تنها چیزی که تغییر یافته نام نویسنده است.
۴. وارد سایت دانشگاه می شوی.
به رزومه بعضی از همکارانت سر میزنی.
دو تن از همکاران که زن و شوهر هستند هرکدام در طول یکسال گذشته حدود بیست و پنج مقاله ISI چاپ کرده اند.
می دانی که هیچ کدام توانایی چندانی در نگارش به زبان خارجی ندارند. معلوم است که شروع این خطوط تولید کجا قرار دارد!
هفته پژوهش است. به عنوان پژوهشگر نمونه از هر دو تجلیل شایسته ای می شود.
۵. دم در دانشگاه جلوت رو میگیرند.متوجه می شوی از پرسنلی است که قبلا در آشپزخانه بود و حالا به عنوان نگهبان دارد کار می کند.
وارد سلف می شوی. یکی از نگهبان های سابق در حال خدمت در آشپزخانه است.
ورودی دانشکده روی پارچه نوشته هایی انتصاب شایسته و بجای یکی از معاونت ها را به او تبریک گفته اند.
یادت می آید که او همان دانشجویی است که سه سال پیش امتیازش در مصاحبه دکترا دو شد و کتابی که جلدش زرد رنگ است را تدریس می کرد!
۶. برخی معتقدند یکی از مهمترین علل توسعه نیافتگی ما نبود سیستم و کارکرد سیستماتیک است.
چه کسی می گوید ما سیستم نداریم؟!
همه عناصرِ "بزرگوارِ" فوق به نحو سیستماتیک و در هماهنگی کامل و به نحو "شایسته و بجا" باهم کار می کنند.
با سلام خدمت تمام سروران عزیز و دوستان ارجمند
از آنجایی که بسیار عنوان می شد که چرا کار استادی دانشگاه در دانشگاه صنعتی اصفهان را رها کردم و قصد بازگشت به آن را هم ندارم، تصمیم گرفتم چند خطی در باره دلایل خود بنویسم.
قصدم این نیست که بیانیه بدهم، و یا کسی را تخطئه کنم، چون من خود هفت سال در این سیستم کار کرده ام، و به اندازه هر شخص دیگری در باره آن مقصر یا بی تقصیرم. قصدم آن است که یک بار همه دلایلی که بارها و بارها روی آنها فکر کرده ام و گاه در باره آن با شما بزرگواران صحبت کرده ام را مکتوب کنم.
1. در هفت سالی که در دانشگاه مشغول کار بودم، توصیه ام به دانشجویان عدم ادامه در مقاطع بالاتر تحصیلی (به خصوص در ایران) بود. دو بازخورد متفاوت ولی در حقیقت یکسان داشتم:
فقط دو نفر از دانشجویان به حرفم گوش دادند، و بعد از چند وقت با من تماس گرفتند و بسیار از من تشکر کردند.
بقیه بعد از چند سال پیش من می آمدند و اظهار پشیمانی می کردند از این که به حرفم گوش نکردند. تصور کنید کالایی را عرضه می کنید، ولی نخریدن آن را تبلیغ می کنید، و فقط کسانی که آن را نخریده اند از شما ممنون باشند؟ در طول این هفت سال هیچ کاری نکردم که اثر مثبتی داشته باشد. خود را گول می زنم اگر فکر کنم که وقتی در آن هفت سال حضورم نقشی مثبت نداشته، بعدا می تواند داشته باشد.
2. دانشگاه یک کار دولتی است، بنابراین حقوق آن از جیب مردم می آید، مردمی که هیچ گونه اختیاری در این که این پولها کجا خرج شود، چگونه خرج شود و هیچ نظارتی بر نحوه آن ندارند. مردمی که به آنان همیشه در مورد مفید بودن موارد استفاده پولشان در دولت دروغ گفته شده.
3. دانشگاه در حقیقت یک بوروکراسی ناکارآمد است که عمده وظیفه اش تربیت بوروکرات برای بوروکراسی های ناکارآمد دیگر است.
اگر در رشته های فنی و مهندسی و پزشکی دانشگاه ها گاه نیروی متخصص به معنی حقیقی کلمه تربیت می کنند، در رشته های دیگر اکثر قریب به اتفاق نیروها برای بوروکرات شدن تربیت می شوند، یعنی برای کارهایی که مضر برای مملکت است.
4. مانند هر بوروکراسی دیگری، آن هم از نوع دولتی اش، دانشگاه پر است از
رانت طلبی، رقابت ها [و حتی حسادت ها]ی مریض، و دغدغه های ذهنی احمقانه و در عین حال احساس مهم بودن و مفید بودن و احساس دانشمند بود. این مسئله ای فراگیر در کل دنیاست، ولی سیستم ارزش گذاری به شدت بوروکراتیک اعمال شده در دانشگاه های ایران، این مسئله را شدت و حدت خاصی بخشیده است. برای من کار کردن در چنین محیطی بسیار سخت و شکنجه آور بود.
5. حتی در مورد تربیت متخصصین، با بودجه و هزینه بسیار کمتر می توان نتایج بسیار بهتری کسب کرد.
مثلا در مورد آی تی، من افراد بسیار واردی سراغ دارم که اصلا تحصیلات دانشگاهی نداشته اند.
6. کار تحقیقات آکادمیک در دنیا تبدیل به یک در و دکان، آن هم از نوعی ناصادق شده است.
هر صنفی کارش توسط مشریانش سنجیده می شود، مگر کار آکادمیک که سنجشش توسط خود آن صنف انجام می گیرد. شما فرض کنید فردا بگویند که سنجش کار رستوران داران باید توسط خود رستوران داران انجام شود و مشتریان باید بی چون و چرا این ارزیابی را بپذیرند. فکر می کنید این مسئله چه قدر فساد به وجود می آورد؟
چرا آکادمی از این فساد مبرا باشد؟! حرفم در این است که این فساد خواسته و یا ناخواسته به وجود می آید و خیلی ربطی به این که افراد فاسد باشند یا نه ندارد
_قانون ۷۰/۳۰
بعد از پرداخت قبوض، یاد بگیرید که فقط از ۷۰ درصد پول باقیمانده استفاده کنید. پولی که هر ماه خرج میکنید به ۲ دستهی ملزومات و تجملات تقسیم میشود. این ۷۰ درصد را باید خرج ملزومات خود کنید. بعد وقت آن است که ۳۰ درصد باقیمانده را به مخارج مختلفی اختصاص دهید. این مخارج میتوانند از این قبیل باشند:
_خیرات
از ۳۰ درصد پول باقیمانده، یک سوم آن باید صرف امور خیریه شود. خیرات در واقع دستگیری از جامعه و کمک کردن به افراد نیازمند است. ما معتقدیم بخشیدن ۱۰ درصد از پول باقیمانده از حقوق ماهیانه، میزان خوبی برای خیرات محسوب میشود.
بعضی افراد گمان میکنند فقط وقتی پول زیادی دارند باید به دیگران کمک کنند؛ در صورتی که پول بخشیدن را باید از همان زمانی که هنوز حقوقتان کم است یاد بگیرید.
مسلماً بخشش ۱۰ هزار از ۱۰۰ هزار تومان، بسیار آسانتر از بخشیدن ۱۰۰هزار از یک میلیون تومان میباشد. ممکن است بگویید: «اگر یک میلیون تومان پول داشتم، خیلی راحت ۱۰۰هزار تومانش را خیرات میکردم.»، اما اگر در آن موقعیت قرار بگیرید، به احتمال زیاد این کار را نمیکنید.
پس بهتر است از همین حالا و با همین مقادیر کم، عادت پول بخشیدن را در خود پرورش دهید
_سرمایه گذاری
با ۱۰ درصد بعدی پول باقی مانده، باید سرمایه جمع کنید.
این پولی است که برای خرید، تعمیر، ساخت و ساز و فروش از آن استفاده میکنید. کلید ماجرا این است که مشغول تجارت باشید، حتی اگر به طور نیمهوقت باشد.
بگذراید قوهی تصورتان به تکاپو بیفتد. به تواناییهایی که سر کار یا موقع انجام سرگرمیهایتان پرورش دادید، نگاه دقیقتری بیاندازید.
ممکن است بتوانید آنها را به سرمایه گذاری سودمندی تبدیل کنید. به علاوه میتوانید یاد بگیرید که چطور محصولات را به طور عمده بخرید و خرده بفروشید.
یا اینکه میتوانید ملکی بخرید و آن را ارتقا دهید. از این ۱۰ درصد برای خریدن تجهیزات، محصولات یا هر دو به طور مساوی استفاده و شروع کنید. از کجا میدانید درون شما چه نبوغی منتظر است تا با جرقهای به نام «فرصت» بیدار شود!
_پسانداز
۱۰ درصد آخر باید پسانداز شود.
این مورد، هیجان انگیزترین قسمت نقشهی پولداری حساب میشود.
زیرا میتواند با آماده کردنتان برای زمستان زندگی، به شما ذهنیتی از فقر بدهد. بگذارید واژههای «فقیر» و «پولدار» را تعریف کنیم:
افراد فقیر پولشان را خرج میکنند و سپس هر چه باقی ماند پسانداز میکنند، ولی افراد پولدار پولشان را پسانداز میکنند و سپس آن چه را باقی ماند خرج میکنند.
فرض کنید ۲۰ سال پیش دو نفر، هرکدام ماهیانه ۱۰۰ هزار تومان حقوق میگرفتند و هر سال حقوقشان به میزان مساوی افزایش مییافت.
یکی از آنها فلسفهی خرج کردن پول و پسانداز مقدار باقی مانده را داشت. برعکس، فلسفهی دیگری، اول پسانداز و سپس خرج کردن اضافیِ پول بود.
امروز اگر آنها را بشناسید، به خوبی میتوانید تشخیص دهید کدامیک پولدار و کدامیک فقیر است
بنابراین به خاطر داشته باشید که خیرات و سرمایهگذاری و پسانداز، مثل برنامهریزی مالی دیگری اثرات نافذی دارد.
شاید در آخر روز، هفته یا ماه نتایج زیاد مشخصی نداشته باشد، ولی بعد از گذشت ۵ سال، تفاوتها مشخص میشود و در پایان دهمین سال تفاوتها چشمگیرند.
_عادتهای مالی نادرستی که باعث میشوند پول کم بیاورید!
_زیاد برای ماشین خرج میکنید
برای کاهش مخارج ماشین بهتر است راههای نزدیک را پیادهروی کنید یا گاهی اوقات از وسایل نقلیهی عمومی استفاده کنید.
_بی حساب و کتاب پول خرج میکنید
دفتر و قلمی بردارید و تمام مخارج ماهیانهی خود را در آن بنویسید. هر ماه برای هر بخشی که میخواهید پول خرج کنید، هدفی تنظیم کنید
_بیش از اندازه برای تفریح کردن پول خرج میکنید
هیچگاه بیشتر از ۱۰ درصد حقوقتان را برای تفریح کردن خرج نکنید.
۱. یک روز بعدازظهر بنشینید و کمی درمورد مسائل مالی خود فکر کنید
این کار در فهرست مهمترین اولویتهای اغلب افراد قرار ندارد؛ ولی باید یکی از مهمترین کارهایی باشد که انجام میدهید. چون با بررسی مسائل مالیتان میتوانید از هدررفتن مبالغ زیادی از پول جلوگیری کنید. مواردی که باید بررسی کنید شامل
حسابهای بانکی
بیمهٔ بازنشستگی و نرخهای بیمه است.
اگر شغل آزاد داشته باشید یا در جایی مشغول کار باشید که فاقد بیمهٔ بازنشستگی است، میتوانید از طرحهای بیمهٔ بازنشستگیِ ارائهشده از سوی شرکتهای گوناگون بیمه بهره بگیرید. بهرهگیری از این طرحها و سرمایه گذاری در آنها نسبت به نگهداشتن پول در حسابهای پسانداز یا سرمایهگذاری معمولی مزیتهای بیشتری دارد.
اگر در زمینههای گوناگون سرمایهگذاری کردهاید، آیا ترکیب انواع سرمایهگذاریهایتان منطقی است؟
آیا هزینههایی که میپردازید معقول است؟
مبالغی را که در حسابهای پسانداز یا حسابهایی با سود کم گذاشتهاید، به حسابهایی با سود بالاتر انتقال دهید
اگر پولهای شما بیشتر از هزینهها و مخارج چند ماه آینده است، مقداری از آن را در سرمایهگذاریهایی هزینه کنید که ریسک بالاتری دارند ولی از سوی دیگر بازده بالقوهٔ آنها نیز بالاتر است.البته باید تمام شرایط این حسابها را بررسی کنید
۲. حساب هزینههایتان را داشته باشید
سعی کنید با پول نقد هزینهٔ چیزهایی را که میخرید، پرداخت کنید.
۳. عضویتها یا اشتراکهای بیهوده را لغو کنید
۴. از خریدهای آنی و بدون فکر دست بردارید
از خودتان بپرسید آیا واقعا به آن نیاز دارید و آیا میتوانید پول لازم را برای خرید آن بپردازید.
حتی اگر پول کافی برای خرید آن دارید، اگر واقعا به آن نیاز نداشته باشید، از نیروی ارادهتان بهره بگیرید و از هزینههای غیرضروری پرهیز کنید و بهجای خرید چیزی که لازم ندارید، پول خود را در جایی سرمایهگذاری کنید. در این شرایط به خودتان بگویید: «من واقعا به آن نیازی ندارم! پس باید آن را سر جایش بگذارم!»
۵. بهاندازه خرید کنید
با خرید کالاهایی که استفاده نمیشوند و در نهایت مجبور میشوید آنها را دور بریزید، فقط پولتان را هدر میدهید .
۶. بدون لیست خرید به فروشگاه نروید
خرید بدون فهرستی از کالاهای موردنیاز مانند این است که پولهایتان را دور بریزید؛ چون وسوسه میشوید چیزهایی بخرید که واقعا نیازی ندارید.
_فقط زمانی کالاهای دارای برند تجاری را بخرید که تفاوتی میان آنها و کالاهای بدون برند وجود داشته باشد
درمورد داروها نیز تلاش کنید بهجای داروهای تجاری، داروهای ژنریک را خریداری کنید. (داروهای تجاری مختص یک برند و تولیدکنندهٔ خاص هستند و بنابراین قیمت بالاتری دارند؛ ولی هر تولیدکنندهای میتواند داروهای ژنریک را تولید و عرضه کند و بنابراین قیمت این داروها پایینتر است.)
با پزشک خود مشورت کنید و چنانچه تفاوتی میان این داروها وجود ندارد، از داروهای ژنریک استفاده کنید. درمورد محصولات خارجی و ایرانی هم به همین شکل است، فقط به کیفیت و کاربرد آن بسنده کنید نه برند معروفتر و قیمت بالاتر.
_وقتی گرسنه هستید، مواد غذایی نخرید
با خرید مواد غذایی در زمان گرسنگی، اقلامی را در سبد خریدتان قرار میدهید که بیشتر از چیزهایی است که واقعا نیاز دارید.
_گردکردن قیمت هریک از اقلام آسانترین راه است (یعنی برای نمونه، اگر کالایی را ۹۵۰۰ تومان خریدهاید، قیمت آن را در ذهنتان ۱۰ هزار تومان حساب کنید). گردکردن قیمتها موجب میشود که هزینههای نهایی در ذهنتان بیشتر از مقدار واقعی آنها باشد که البته چیز خوبی است؛ چون موجب میشود که در هزینهها صرفهجویی کنید و پول کمتری بپردازید.
۷. از امکانات و مراکز رایگان یا کمهزینهٔ محل زندگیتان استفاده کنید
۸. در مصرف انرژی صرفهجویی کنید
وقتی خانه را ترک میکنید، درجهٔ بخاری را کم کنید؛ ترموستات (دستگاه تنظیم گرما) را در سطحی مناسب و راحت که زیاد گرم نباشد نگه دارید؛ چراغهایی را که لازم ندارید خاموش کنید و با سرعت پایین رانندگی کنید تا از مصرف زیاد سوخت و استهلاک خودروی خود جلوگیری کنید.
سخن پایانی
وقتی در هزینههایتان صرفهجویی میکنید و پساندازتان بهجای آبرفتن، افزایش مییابد، احساس بهتری پیدا میکنید. میتوانید برای موفقیت در صرفهجویی و هدرندادن پولها به خودتان جایزه بدهید. جایزهای که به خودتان میدهید باید چیزی خوشایند و جالب باشد
حالا دیگر خیلی خانواده ها شبیه گروه های تلگرامی فامیلی شده اند.گروه هایی که یک روز تشکیل شدند تا فامیل بیشتر با هم باشند و از غم و شادی و حس و حال و دغدغه ها و دنیای هم با خبر بشوند و اگر هم لازم شد زیر بال و پر هم را بگیرند تا زندگی یک جوری تحمل پذیرتر و بهتر بشود... یک چند وقتی هم لبریز از مطلب و قربان صدقه و یادها و حرف ها و احساسات... بعد کم کم دلخوری ها و گلایه ها و تناقض ها و تضادها و اختلاف ها و دعوا ها و قهرها و ترک ها... حضور در پی وی و مذاکرات و گلایه های پشت پرده و تشکیل گروه های موازی و اینجور حرف ها.. بعد دوباره پادرمیانی ها و آشتی و رفع کدورت ها...
چرخه ای تکراری که کم کم حضورها را کم رنگ تر و مطالب را کم تعدادتر می کند... دیگر بحثی صورت نمی گیرد.
آدم ها هستند ولی در سکوت...
گاهی مطلبی فوروارد می شود که نه فرستنده درست خوانده نه بقیه می خوانند... دستور کیک و آشپزی و رازهای سلامتی و زیبایی و اسرار فرزندپروری و مطالب بی رنگ و بو و حاشیه ای که به کسی برنمی خورد.... طنز انتقادی هم گذاشته می شود که متوجه دولت باشد و به کسی برنخورد؛ فیلم هایی با زیرنویس ببینید فلان مجری چطور با بولدوزر از روی فلان مسئول رد شد.
گاهی اعلامیه ی فوت کسی گذاشته می شود ...گاهی هم خبر ناخوشی و این حرف ها... خبر از مهمانی و جشن و سفر کمتر عمومی می شود و اگر خبری بود بطور خصوصی مبادله می شود.
گروه می ماند و آدم ها توی رو دربایستی دیگر لفت نمی دهند اما رابطه ای وجود ندارد.هر کسی در گروه هایی که دوست دارد فعالیت می کند و از گروه فقط یک اسم می ماند.
بخشی از خانواده های امروز هم به همین شکل هستند.
دیگر نه دعوا و کشمکشی است و نه گفت و گو و چالشی.پدر و مادر و فرزندان هر کدام تفریحات و روابط و مناسبات خود را دارند و خانواده فقط اسم و قراری پیشینی است که باید به شکل دکور باقی بماند.
خیلی از فرزندان شاید به همین دلیل است که دیگر علاقه ای به تشکیل گروه ندارند و به همان پی وی های گذرایی که در کنار گروههای بزرگ تشکیل می شود اکتفا می کنند.
در صبح یکی از روزهای پس از اصابت موشک به هواپیمای اوکراینی و درگذشت تمام خدمه و مسافران آن، یکی از دوستانم در صفحه اینستاگرامش عکسی از نقشه مشکی و ماتم زدۀ ایران منتشر کرد و در زیر آن نیز متنی بسیار حزن انگیز با این مضمون آورد که زین پس چگونه با اندوهی این چنین سر کنم.
آن دوست، در فردای همان روز عکسی از یک بشقاب تزئین شدۀ میرزاقاسمی در کنار نان سنگک، سبزی تازه و ترشی هفت بیجار در سفره ای رنگی منتشر کرد و در زیر آن نوشت «جای تان خالی! شامی دلچسب. در این روزهای اندوه ساعاتی هم باید به خودمان قوت قلب بدهیم.»
راستش از این رفتار او کمی جا خوردم چرا که تعبیر اولیه ام آن بود که این شکل از مواجهه با یک رویداد مصیبت بار؛ بسیار سطحی و تظاهر آمیز است. ولی با وجود چنین برداشت اولیه ای، درباره قضاوتم اطمینان نداشتم و در این خصوص که رفتار او قابل سرزنش باشد تردید داشتم.
در همان روزها، در بین دوستان، آشنایان و بستگان، افراد بسیاری را دیدم که در غم جان باختگان، در خانه و خیابان بی اختیار اشک می ریختند. آنقدر که گاهی اوقات فرزندان نوجوان، مادرانشان را در آغوش می گرفتند، می بوسیدند و تلاش می کردند مایۀ دلداری و آرامش آنان شوند.
گفتن از مهارت های مواجهه با رویدادها و فجایع هولناکی که در دلمان آشوب ایجاد می کنند، پریشان خاطرمان می سازند، احتمال افتادنمان به دامان افسردگی، اجتماع گریزی، هراس و اضطراب را بالا می برند زمانی طولانی می طلبد.
منابع زیادی درباره تروما(Trauma) و اختلال استرس پس از آسیب یا حادثه(PTSD) وجود دارد که بیان آنها از حوصله این نوشته کوتاه خارج است.
نکته آن است که جامعه ایرانی در سراسر تاریخ و در زندگی روزمره اش همواره روش هایی بکار گرفته تا آثار روانی فجایع، حوادث و تجربیات تلخ بر زندگی خود را کاهش دهد.
در زندگی روزمره ی ایرانیان فغان و فریاد، ضجّه و مویه تنها بخش محدودی از سازوکارهای کنار آمدن با تجارب تلخ است.
ایجاد موقعیت های شادی بخش حتی در متن یک مراسم سوگواری، نشانه های خودساختۀ جامعه برای افزایش تحمل رنج ها و کسب منابع روانی برای حوادت آتی است.
به همین دلیل دورهمی های دوستانه پس از این چنین رویدادهایی، حرف زدن درباره آنها و خوردن میرزاقاسمی یا آبگوشت سازوکاری شاید ساده در زندگی روزمره ایرانی هاست تا بدین طریق غم و اندوه خود را کاهش دهند و البته بکارگیری این سازوکارها به معنای انفعال، گریز از واقعیت، یا زندگی در توهم نیست.
این شیوه مواجهه با دردها و رنج ها پیام دیگری دارد: اینکه زندگی در جریان است.
هر کشوری در چیزی در دنیا بهترین یا بدترین وضعیت را دارد و از آن منظر در جایگاه نخست دنیا قرار میگیرد.
۱. جمهوری آفریقای مرکزی به عنوان غمگینترین کشور جهان است.
۲.کویت دارای باارزشترین پول جهان است: هر دینار معادل معادل ۳.۳۰ دلار آمریکا است.
۳. الجزایر بزرگترین کشور جهان است که ۱۰۰ درصد مساحت آن را خشکی تشکیل داده
۴. آندورا بالاترین سطح امید به زندگی را در جهان دارد و امید به زندگی در این کشور 82 سال است.
۵. آنگولا دارای بالاترین میزان مرگ و میر نوزادان در جهان با ۹۶ مرگ در هر ۱۰۰۰ تولد است.
۶. آرژانتین بیشترین میزان مصرف سرانه گوشت گاو را دارد و هر فرد در این کشور به طور متوسط ۶۵.۲ کیلوگرم گوشت گاو در سال مصرف میکند.
۷. استرالیا بیشترین تعداد ثبت شده حملات کشنده کوسه را دارد و ۲۵۹ حادثه مرگبار را از سال ۱۹۰۰ تاکنون اعلام کرده است.
۸. باهاما کمترین نرخ مالیات مشاغل را در جهان (صفر درصد) دارد؛ در حالیکه کامرون بالاترین نرخ مالیات مشاغل در جهان با ۳۸.۵ درصد را داراست. همچنین بحرین کمترین میزان مالیات فردی را در جهان (صفر درصد) دارد. در همین حال بلژیک بالاترین نرخ مالیات فردی را در جهان دارد: تا ۶۴ ٪ از درآمد هر فرد در بلژیک صرف مالیات میشود.
۹. بنگلادش دارای بیشترین رودخانهها در جهان است. بیش از ۷۰۰ رودخانه در داخل این کشور وجود دارد.
۱۰. بلاروس بیشترین میزان سرانه مصرف الکل را در جهان دارد. هر فرد در این کشور ۱۷.۵ لیتر در سال الکل مصرف میکند.
۱۱. بوتان بیشترین درصد از جمعیت خود را در بخش کشاورزی دارد. بیش از ۸۰ ٪ از جمعیت این کشورکشاورزند.
۱۲. بوتسوانا بزرگترین تولید کننده الماس در جهان است.
۱۳. برزیل با ۵ قهرمانی، رکورددار بیشترین قهرمانی در جام جهانی است.
۱۴. کانادا تحصیل کردهترین کشور در جهان است و ۵۴ ٪ از مردم این کشور تحصیلات عالیه را دارند.
۱۵.افغانستان بیشترین تریاک در جهان را تولید میکند. ۹۰ ٪ هروئین جهان که حاوی تریاک است در این کشور تولید میشود. همچنین کلمبیا بزرگترین تولید کننده کوکائین در جهان است
۱۶. شیلی رکورد قدرتمندترین زلزله ثبت شده در تاریخ را دارد: در سال ۱۹۶۰ میلادی، زلزلهای به بزرگی ۹.۵ ریشتر در این کشور رخ داد.
۱۷. چین بیشترین میزان انتشار co۲ در جهان را دارد، اما همچنین بزرگترین تولید کننده انرژیهای تجدید پذیر در جهان است.
۱۸. ۷۵ درصد از جمعیت جمهوری دموکراتیک کنگو از سوتغذیه (کمبود عناصر غذایی) رنج میبرند
۱۹. ساحل عاج بزرگترین تولیدکننده کاکائو در جهان است . یک سوم از کاکائوی جهان در این کشور تولید میشود.
۲۰. کوبا با ۲۵ مدال طلا، بیشترین قهرمانیها را در جام جهانی بیس بال دارد.
۲۱. مصر با بیش از ۲۳ میلیون معدن فعال، رتبه نخست را در تعداد معدنها در جهان دارد.
۲۲. استونی بالاترین نسبت تعداد زنان را در برابر هر مرد در دنیا با ۸۴/۰ مرد برای هر ۱ زن دارد.
۲۳. فنلاندیها با مصرف ۲.۶۴ فنجان قهوه در هر روز، قهوه خورترین مردمان جهان هستند.
۲۴. فرانسه توریستی ترین کشور روی کره زمین است.
۲۵. یونان بیشترین میزان مصرف روغن زیتون در جهان را با ۲۶.۱ کیلوگرم برای هر نفر در سال دارد.
۲۶. هائیتی با تنها ۵۰ سرباز، کوچکترین ارتش جهان را دارد.
۲۷. هندوراس بالاترین میزان قتل در جهان را با ۸۴.۶ قتل به ازای ۱۰۰۰۰۰ نفر دارد.
۲۸. ایسلند دارای بیشترین درصد کاربران اینترنت نسبت به جمعیت است: ۹۲ ٪ از جمعیت این کشور به اینترنت متصل هستند.
۲۹. هند اولین تولید کننده فیلم در جهان است. فقط در سال ۲۰۱۱ حدود ۱۲۵۵ فیلم در این کشور تولید شده
۳۰. اندونزی کوتاه قدترین مردمان جهان را دارد. میانگین قد مردان در این کشور ۱.۵۷ متر و زنان ۱.۴۷ متر است.
۳۱. ایتالیا دارای بیشترین تعداد میراث جهانی یونسکو با ۵۱ عدد است.
۳۲. اردن کشوری با پایینترین سطح ارتفاع از دریا است
۳۳. آلبانی دارای بیشترین تعداد پناهگاه نظامی نسبت به جمعیت در جهان است. برای هر ۱۸ نفر در این کشور ۱ پناهگاه وجود دارد.
۳۴. لتونیاییها با سوادترین مردم جهان هستند. ۹۹.۹ درصد از جمعیت کشور لتونی با سواد هستند.
۳۵. لبنان بیشترین تعداد سرانه پناهنده را در جهان دارد. از هر ۵ نفر در این کشور، یک نفر پناهنده است
۱. پیادهروی عملکرد مغز را بهتر میکند
۲. پیادهروی باعث سلامت قلب ماست
۳. پیادهروی به هضم غذا کمک میکند
۴. پیادهروی به ما برای رفع مشکلات کمک میکند
۵. پیادهروی از افسردگی جلوگیری میکند
۶. پیادهروی به ما کمک میکند پذیرندهتر و برونگراتر و کمتر عصبی باشیم
۷. پیادهروی برای سوختوساز بدن بهتر از بدنسازی است
۸. پیادهروی حالت بدن ما را بهتر میکند
شش توصیه برای آنکه در طول روز بیشتر راه برویم:
۱. موبایل یا کامپیوتر خود را برای هر ۲۵ دقیقه طوری تنظیم کنید که شما را خبر کند و از جای خود بلند شوید و ۵ دقیقه راه بروید.
۲. انواع مختلفی از میزهای متحرک یا مناسب برای ایستاده کار کردن بخرید
۳. پیشنهاد کنید که در جلسه بایستید. شاید حتی بتوانید راه بروید و با هم حرف بزنید.
۴. وقتی با تلفن حرف میزنید، بایستید
۵. هر روز ۵۰۰۰ قدم بیشتر از مقدار معمول راه بروید.
۶. به جای آسانسور از پله استفاده کنید.
چون زبانم نیشدار است، اخیرا خدا ازم خواست جلوی جمع، باهاش حرف نزنم! گفت: برای خودت میگویم.
خودم که شخصا مشکلی ندارم، ولی مامورانی دارم روی زمین که کاسههایشان از آشی که من توش ریختهام داغتر است! میبرند آویزانت میکنند.
گفتم: چشم!
مثلا همین تازگیها بهش گفتم: خدایا، فلانی گفته: «بزرگترین ترس زندگیم ایناست که مادرم بمیرد.»
گفت: خب...
گفتم: یادت هست بچه که بودم یکبار با قطار رفته بودیم سفر؟
نصفشب حوصلهم سررفت، از کوپه آمدم بیرون، راهرو را همینجوری گرفتم و رفتم تا واگنِ آخر. برگشتنی نمیدانستم چندتا واگن آمدهام پایینتر!
کوپهها هم شکلهم بودند، برق همهشان هم خاموش بود.
دو سه دور هی سر و تهِ قطار را رفتم و برگشتم و هیچ واگن و کوپهای به چشمم آشناتر از بقیه نیامد!
زَهرهام داشت از هولِ گم شدن میترکید، که یکی از مامورها از روبرو بهِم رسید و وقتی فهمید شمارهی واگن و کوپه را نمیدانم گفت:
«اینجا هیچکس گم نمیشود، نترس. این قطار همهمان را دارد به یک جا میبرد. اینجا از هرکسی که جدا بیفتی، توی مقصد پیداش میکنی.»
خدا گفت: «خب...»
گفتم: خب به جمالت! گفتی قیامت هست، ماهم گفتیم هست! ولی حالا غریبه که اینجا نیست؛ اگر یک درصد سرکاریم، هنوز که وقت هست! من چشمم را میبندم، بیا از روی قصهی من و حرفِ آن مامور قطار تقلب کن و یک ایستگاهی خلق کن بگذار تهِ این خط، بعد سر و تهِ دالانهای زندگیمان را به هم وصل کن که اگر کسی توی راه از عزیزش جدا افتاد، گم نشود.
مثلا همین رفیق ما که از گم کردن مادرش توی مسیر زندگی میترسد، خیالش تخت باشد که صبح موقع پیاده شدن، پیداش میکند.
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
»طراحی لوگو | 0 | 72 | gilanmedia |